عین عشق
یاعلی گفتیم وعشق آغازشد
درباره وبلاگ


بی آب هم می میریم...چه رسد بی نان وعشق... اگر بنشینیم.فردا... اگر بدویم.شایدامروز... قرار بودفقط حرکت کنیم.آرام وباوقار... پویاواستوار... وباور کنیم بی عشق نمی مانیم...

پيوندها
درفش
درحسرت شهادت
پایگاه اطلاع رسانی کانون فرهنگی مذهبی معراج الشهدا
حب العباس
راهی به آسمان
رمز دشمن شناسی
خاطرات یک عاقد
یادداشت های يك دختر ترشيده
نم نمک
نقطه رهایی
و نحن اقرب الیه من حبل الورید
آتش عشق
منم مدیون عشق آقا امام حسین"ع"
سرباز صفر جنگ نرم
يک کبوتر ، يک خـدا
گامی تا خدا
چفیه گرافیک
مهدی موعود(عج)وآخرالزمان
ولایتمدار جوان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عین عشق و آدرس eyneeshgh.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 168
بازدید هفته : 295
بازدید ماه : 456
بازدید کل : 9831
تعداد مطالب : 29
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دريافت همين آهنگ
نويسندگان
یک عاشق

 
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : یک عاشق

 

 

نام:محمدرضاتورجی زاده

تولد : ۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳

فرزند: حسن

شهادت:
۵ اردیبهشت ۱۳۶۶

محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای
۱۰

 

 علی تورجی (برادر شهید) :

از مشهد که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید.


قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر شهید سید رحمان هاشمی. دیگر گریه نمی‌کرد.

دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن‌ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می‌دید که ما از آن‌ها بی خبر بودیم.

رفت سراغ مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را دفن نکند.

ایشان هم گفت : من نمی‌توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید آوردند و گفتند می‌خواهیم اینجا دفن کنیم.

محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت :

شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار.

همان‌طور هم شد و محمد در کنار سید رحمان دفن شد.


در نوار مصاحبه به عنوان آخرین سوال از محمد پرسیدند :

اگر پیامی برای مردم دارید بفرمایید.

محمد گفت:

آخرین پیام من این است که قدر امام و ولایت فقیه را بدانید.

خداوند می‌گوید : اگر شکر نعمت کردید نعمت را افزون می‌کنم، اگر هم کفران نعمت کنید از شما می‌گیرم.

شکرگزاری از خدا فقط دعا به امام نیست بلکه اطاعت از فرمان‌های اوست.

قدر امام را بدانید، مواظب باشید دل امام به درد نیاید و خدای ناکرده از ما به امام زمان شکایت نکند.

ما بر اساس نیازی که به اسلام داریم باید تلاش کنیم، اسلام به ما هیچ نیازی ندارد.

خداوند در قرآن می‌فرماید :

اگر شما امت، اسلام را یاری نکردید، شما را برمیدارم و امت دیگری را قرار می‌دهم که اسلام را یاری کنند.

مسئله دیگر حمایت از شخصیت‌های مملکتی است که پشت سر ولایت قرار دارند. مثل آیت الله خامنه‌ای و مشکینی و...


کلام آیت الله جوادی آملی در خصوص شهید تورجی زاده:

به نقل از شهید سید محمد حسین نواب (روحانی وارسته‌ای که در سال ۷۳ در منطقه بوسنی به شهادت رسید)

تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یک‌بار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت.

از آنچه فکر می‌کردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبه‌ها نوارهایش را گوش می‌کردیم.

بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد.

شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید.

ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجره‌ها و طلبه‌هایشان سر می‌زدند.

سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشه‌ای از اتاق نشستند، بعد گفتند :

اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید.

صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.

استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟

گفتم : محمد رضا تورجی زاده.

استاد پس از کمی مکث فرمودند :

ایشان (در عشق خدا) سوخته است.


گفتم : ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) هم بوده.

استاد ادامه داد:

ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.


مصاحبه با شهید محمود اسدی (از فرماندهان گمنام و بی مزار گردان یا زهرا) :


بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجات‌های محمد را پخش می‌کردند،


بیشتر مناجات‌ها و مداحی‌های محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم،

خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهره‌اش خیلی نورانی‌تر شده بود؛ یاد مداحی‌های او افتادم. پرسیدم
:

محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟

محمد در حالی که می‌خندید گفت :

من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.


وصیت‌نامه شهید محمد تورجی زاده

محمد قبل از آخرین سفر وصیت‌نامه‌اش را آماده کرد، محل آن را هم گفت و رفت.

الحمدالله رب‌العالمین، شهادت می‌دهم که معبودی جز الله نیست و برای رشد انسان‌ها پیامبرانی فرستاده که نبی اکرم محمد ابن عبدالله خاتم آنان است.

او نیز برای استمرار راه صحیح این امت و عدم انحراف از مبانی عالیه اسلام حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان ولی و وصی بعد از خود معرفی نمود.

شهادت می‌دهم قیامت حق است و میزانی برای سنجش اعمال وجود دارد. بهشت و دوزخ حق است و اجر و جزایی در پی اعمال است.

امشب که قلم بر کاغذ می‌رانم، انشا الله هدفی جز رضای دوست و انجام وظیفه ندارم؛ در راه وظایفی که بر عهده‌ام گذاشته شده از ایثار جان و ... هیچ دریغی ندارم.

زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغب‌تر شده‌ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید.

خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون.

خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز.

اگر در این مدت بر این نعمت بزرگ شکری درخور نکردم و یا از اوامرش تمردی نمودم بر من ببخش.

خدایا معیار سنجش اعمال خلوص است. من می‌دانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم امیدوارم.

اگر گناه و معصیت کورم کرده، بینای رحمتم. با لطف و کرم خود مرا دریاب که با لیاقت فرسنگ‌ها راه است.

هم رزمانم، سخنی با شما دارم. همیشه گفته‌ام :

بسیجی‌ها، سپاهی‌ها ... این لباسی که بر تن کرده‌اید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس لیاقت خود را به اثبات برسانید.

نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید. روز به روز بر معنویت و صفای روح خود بیفزایید، نماز شب را وظیفه خود بدانید، حافظی بر حدود الهی باشید، در اعمال خود دقت کنید که جبهه حرم خداست؛ در این حرم باید از ناپاکی‌ها به دور بود.



عزیزانم، امام را همچون خورشیدی در بر بگیرید، به دورش بچرخید، از مدارش خارج نشوید که نابودیتان حتمی است.

پدر و مادرم سخن با شما بسی مشکل است F-7میدانم این داغ با توجه به علاقه‌ای که به من داشته‌اید بسیار سخت است. پدرم مبادا کمر خم کنید. مادرم مبادا صدای گریه‌ی شما را کسی بشنود.

پدر و مادرم همان‌طور که قبلاً مقاوم بودید در این فراز از زندگی‌تان نیز صبر کنید وبا صبرتان دشمن را به ستوه آورید، دوست دارم جنازه‌ام ملبس به لباس سپاه بوده و به دست شما در قبر گذارده شود؛ مرا از کودکی خود از محبان حسین (ع) و زهرا (س) تربیت کردید. از طعن دشمنان نهراسید.

نهایت و اوج محبت فانی شدن در راه معشوق است و من فانی فی الله هستم. همه باید برویم که انالله و اناالیه راجعون. فقط نحوه‌ی رفتن مهم است وبا چه توشه‌ای رفتن.

برادر و خواهرانم :

در زندگی خود، جز رضای حق را در نظر نگیرید، هرچه می‌کنید و هر چه می‌گویید با رضای او بسنجید؛ به خاطر یک شهید خود را میراث خوار انقلاب ندانید.

اگر نتوانستم حق فرزندی و برادری را برای شما ادا کنم حلالم کنید. من همه را بخشیدم، اگر غیبت و تهمت و ... بوده بخشیدم؛ امیدوارم شما هم مرا عفو نمایید.

ببخشیدم تا خدا هم مرا ببخشد.

اگر جنازه‌ای از من آوردند دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید :

یا زهرا (علیها السلام).

از طرف من از همه فامیل حلالیت بطلبید.

خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما.

در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (علیهاالسلام) منور فرما.

خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده.

خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم.

خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی که در جوار خودت در عرش الهی در کنار مولا حسین (علیه السلام) هستند قرار بده.

والسلام _ محمد رضا تورجی زاده



شعری از شهید محمد تورجی زاده :


هیهات، مصیبتی است تنها ماندن

هنگام رحیل همرهان جا ماندن

سخت است زمان هجرت هم قفسان

مبهوت قفس شدن ز ره واماندن

در چون و چرای حسرت هستی تا چند

تاچند اسیر خودسری‌ها ماندن

در حسرت پر کشیدن از دام وجود

ماندیم و نبود در خور ما ماندن

مشتاق رحیل و بال و پر سوخته‌ایم

سخت است در این سرا خدایا ماندن

 
شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 17:31 :: نويسنده : یک عاشق

 

روزهای زیادی نگاهمان به غروب بود و از غروب گفتیم .
از همان غروب دلگیر و دلخواه شلمچه ...
از همانجا که سالها قبل مردانش کاری کردند
که همیشه تاریخ در خاطره ها می ماند .
و تاریخ محال است غروب شلمچه و نجواهایی که با آن شده است را
فراموش کند .
و مگر می توان فراموش کرد که شلمچه کجاست ؟؟؟
از شلمچه بسیار گفتیم و شنیدیم اما
شلمچه را فقط خدا می شناسد،
شلمچه تعبیر "انّی اعلم ما لا تعلمون " است
قدر آنرا رسول الله می داند،مظلوميتشش را علي  (ع) ميداند و فاطمه (س)
جای تک تک شهدا را اباعبد الله میداند و از قتلگاههای شلمچه زینب آگاه
است.

شلمچه برای شهیدان مانند مادر است.
اینجا کربلاست ..اینجا قدمگاه فاطمه (س) است..
می بینی شلمچه دل ما را به کجا پیوند داده ای !!!
شلمچه و دلتنگی برای رسیدن به مرزهای کربلا ...
آنقدر گفتیم که آرزو می کنیم که ما هم از یاران آخرالزمانی
حسین (ع) باشیم و یاران
آخرالزمانی حسین (ع) جایی ندارند جز خیمگاه سبز مولایشان مهدی
(عج) ..
خوب که فکر کنیم می بینیم حتی غروب شلمچه هم محو جمال همان یار
دلربا شده . 

خورشید شلمچه از شرم جلوه خورشید حقیقی عالم دیگر جلوه ندارد

 
سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, :: 15:47 :: نويسنده : یک عاشق

 

مادرم شبنم گلبرگ حيات
 
    پدرم عطر گل ياس بقاست
 
   مادرم وسعت دريای گذشت
 
    پدرم ساحل زيبای لقاست
 
  مادرم آئينه حجب و حيا
 
      پدرم جلوه ايمان و رضاست
 
   مادرم سنگ صبور دل ما
                         
          پدرم در همه حال کارگشاست
 
      مادرم شهر اميداست و هنر
 
     پدرم حاکم پيمان و وفاست
 
   مادرم باغ خزان ديده دهر
 
       پدرم برسرما مرغ هماست
 
   مادرم موی سپيد کرده زحزن
 
    پدرم نقش همه خاطره هاست
 
   مادرم کوه وقار است و کمال
 
          پدرم چشمه جوشان عطاست
 
 

 

 
پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 22:23 :: نويسنده : یک عاشق

 

 
 

 

 
آقا جان یابن الحسن، این روزها در این حیرتکده وانفسا (دنیا) حفظ ایمان و اعتقادات و ارزش ها خیلی مشکل شده ، طوری که خیلی وقت ها می بینم که در مقابل خیلی چیز ها کم آوردم و.....
 
اقا جان ، خیلی دلم می خواست که چشمان نا لایقم به جمال تو منور بشه اما می دانم که نمی شود مگر اینکه شما منو ببخشی...
 
آخه چشمی که به گناه آلوده شده و خواسته های نفس لبیک گفته، به چیز های که نفس از او خواسته نگاه کرده کجا لیاقت داره که رخ رضای شما رو ببینه.
 
آخه زبانی که به انواع گناه آلوده شده و از فرط گناه لال شده،کجا لیاقت دارد که با توی مهربان هم کلام شود .
 
اخه گوش هایی که هر روز با گناه دم ساز شده ودیگر حرام و حلال نمی داند کجا لیاقت دارد....
 
آقا جان من نو مسافری هستم که قصد سفر کرده ام و می خواهم به کاروان عشاق تو بپیوندم ، اما هنوز در بیابان بر هوت و خار و خاشاک گناهان سر گر دانم هنوز نتوانستم از این بیابان خلاص شوم و مسیر جاده را پیدا کنم.
 
آقا جان ! فراز و نشیب ها و گردنه های صعب العبوری توی مسیر دارم می خواهم مرا یاری کنی که غیر از یاد و نام شما به چیز دیگری فکر نمی کنم .
 
 
 
پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:15 :: نويسنده : یک عاشق

سلام خدمت بینندگان محترم.به نظرشما رهبرعزیزمون

سال1391 روچی نام گذاری می کنند؟

 
سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : یک عاشق

آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همین جاست بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند

دست خطی که تو راعاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

فکر کن درد تو ارزشمند است

فکر کن گریه چه زیباست بخند

صبح فردا به شبت نیست که نیست

تازه انگار که فرداست بخند

راستی آنچه که یادت دادیم

پرزدن نیست که درجاست بخند

آدمک نغمه آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست بخند....
 آدمک میگویم که بخند اما  من ...

 

 
دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 21:40 :: نويسنده : یک عاشق

 

عشقبازی کار هر پروانه نیست

کار هردلداده و دیوانه نیست

باید از بلبل بپرسی کار دل

تا بدانی عالم اسرار دل

یاد دارم مرشدم گفت اینچنین

درس اول پاک بودن هست همین

پاک بودن پایه دل دادن است

گر ندانی عاقبت افتادن است

چونکه پروانه دلش را پاک کرد

آتش شمع جسم وجانش خاک کرد

پس مشو مغرور بر حمد وثنا

چونکه شیطان هم چنین شد بر فنا

او ندارد بر نماز تو نیاز

او دلی خواهد پر از سوز و گداز

او دلی خواهد برای بودنش

سینه ای خواهد پی بگشودنش

او دلی خواهد به دوراز هر هوس

او دلی خواهد برون از هر قفس

اودلی خواهد که همچون آب پاک

عاشقی خواهد چو بلبل سینه چاک

عشق بازی کار هر بی مایه نیست

همچو عشق و معرفت سرمایه نیست

هر کسی دارد چنین نقد وبها

در طریق دل رود تا انتها

رابط پروانه و شمع آتش است

آتشی سوزنده و بس دلکش است

چون او نزد استادش رسید

غیر درس معرفت چیزی ندید
 
دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 20:50 :: نويسنده : یک عاشق

 

ملا نصرا لدین در خیابان پی چیزی می گشت.
کسی از او پرسید:دنبال چه می گردی؟
ملا گفت:کلید هایم را گم کرده ام.
آن شخص پرسید:آنها را کجا گم کرده ای ؟
و ملا پاسخ داد:آنها در خانه گم کرده ام .
رهگذر با حیرت گفت : پس چطور اینجا دنبال آنها می گردی؟
ملا گفت : چون داخل خانه تاریک است و این بیرون خیلی روشن!
ما نیز خودمان را در بیرون می جوییم ، اما تا زمانی که به درون ننگریم قادر نیستیم خود را بیابیم ، مگر آن که به سوی درون ، یعنی هما ن مکان تاریک رو کنیم.
بیایید در سکوت بیایید در سکوت دعا کنیم ،مراقبه کنیم،نام های الهی را تکرار نماییم ،
به اندیشه های معنوی بپردازیمو در گفت گویی عاشقانه و صمیمانه با خدا غرق شویم.
دعا کار پیچیده ای نیست ، بلکه بسیار ساده است؛به سادگی صحبت کردن با یک دوست!
فرض کنیددوستی را دیدهاید ، برای شما بسیار طبیعی ست که بلند پ    روازی و آرزوی ها ، نقشه ها ، برنامه ها، ضعف ها و ناکامی هایتان را با او در میان بگذارید و بخواهید که یاری تان کند. با خدا نیز به همین گونه رفتار کنید.
خدا یگانه دوست حقیقی و جاودانه ی ماست؛ سر آمد همه ی دوستان!
او همیشه در دسترس ماست مجبور نیستیم برای برقراری ارتباط با او به مکانی ویژه برویم؛زیرا خدا همه جا هست.
همه ی آنچه باید انجام دهیم این است:
چشمانمان را ببندیم ، از پیرامون خود جدا شویم ، قلبمان را بگشاییم ، او را بخوانیم و آنگاه او در برابر ما خواهد بود.در آغاز ، قادر نیستیماو ر ببینیم، اما باید مطمئن باشیم که او ما را می بینید.همان گونه که در ابتدا نمی توانیم ندایش را بشنویم ، اما باید مطمئن باشیم که او صدای ما را می شنود .سر انجام روزی فراخواهد رسید که ما نیز او را ببینیم و ندایش را بشنویم.
خدایا !
به تو محتاجم.
به هیچ چیز دیگری نیاز ندارم
نه لذت ، نه جاه و نه قدرت!
من تو را می خواهم ،
فقط تو را!
وقتی خدا مطمئن شد که شما واقعا به او نیازمند هستید و نه هیچ چیز دیگر، خودش را برای شما آشکار خواهد کرد.
خداوند را به هر شکلی که می خواهید تصور کنید.او بی شکل است، اما در چشم دوستدارانش اشکال مختلف به خود می گیرد و بارها  بارها  به جلوه های گوناگون در زمین دیده می شود.
او را با هر نامی که برای شما دلنشین است ، بخوانید.او بی نام است . هر چند که قدیسان ، او را با اسامی بسیار می نامند . با اسامی و اشکال گوناگون آن یگانه کلنجار نروید.
خود را با نام وشکلی که برایتان جذاب است پیوند دهید و بگذارید دیگران نیز با آنکه برایشان جذابیت دارد پیوند بر قرار کنند، چرا که تمامی اشکال و نام ها سر انجام به سوی او رهنمون می شوند؛کسی که ورای تمامی اشکال است و خود شکلی ندارد .
خداوند در با گاوا دگیتا فرموده :
«در هر راهی که مردم به سوی من گام بر می دارند، من در همان راه به پیشوازشان می روم، زیرا تمامی راه ها راه من است ، بی تردد از آن من است!»
تا سرای او ...
.
برای یکبار هم که شده غرورتون رو بگذارید کنار  و با خدای مهربون خودتون ارتباط برقرار کنید...
امتحانش رایگان وبی ضرر است.....
 
ملا نصرا لدین در خیابان پی چیزی می گشت.
کسی از او پرسید:دنبال چه می گردی؟
ملا گفت:کلید هایم را گم کرده ام.
آن شخص پرسید:آنها را کجا گم کرده ای ؟
و ملا پاسخ داد:آنها در خانه گم کرده ام .
رهگذر با حیرت گفت : پس چطور اینجا دنبال آنها می گردی؟
ملا گفت : چون داخل خانه تاریک است و این بیرون خیلی روشن!
ما نیز خودمان را در بیرون می جوییم ، اما تا زمانی که به درون ننگریم قادر نیستیم خود را بیابیم ، مگر آن که به سوی درون ، یعنی هما ن مکان تاریک رو کنیم.
بیایید در سکوت بیایید در سکوت دعا کنیم ،مراقبه کنیم،نام های الهی را تکرار نماییم ،
به اندیشه های معنوی بپردازیمو در گفت گویی عاشقانه و صمیمانه با خدا غرق شویم.
دعا کار پیچیده ای نیست ، بلکه بسیار ساده است؛به سادگی صحبت کردن با یک دوست!
فرض کنیددوستی را دیدهاید ، برای شما بسیار طبیعی ست که بلند پ    روازی و آرزوی ها ، نقشه ها ، برنامه ها، ضعف ها و ناکامی هایتان را با او در میان بگذارید و بخواهید که یاری تان کند. با خدا نیز به همین گونه رفتار کنید.
خدا یگانه دوست حقیقی و جاودانه ی ماست؛ سر آمد همه ی دوستان!
او همیشه در دسترس ماست مجبور نیستیم برای برقراری ارتباط با او به مکانی ویژه برویم؛زیرا خدا همه جا هست.
همه ی آنچه باید انجام دهیم این است:
چشمانمان را ببندیم ، از پیرامون خود جدا شویم ، قلبمان را بگشاییم ، او را بخوانیم و آنگاه او در برابر ما خواهد بود.در آغاز ، قادر نیستیماو ر ببینیم، اما باید مطمئن باشیم که او ما را می بینید.همان گونه که در ابتدا نمی توانیم ندایش را بشنویم ، اما باید مطمئن باشیم که او صدای ما را می شنود .سر انجام روزی فراخواهد رسید که ما نیز او را ببینیم و ندایش را بشنویم.
با چشمانی اشکبار به او بگویید:
خدایا !
به تو محتاجم.
به هیچ چیز دیگری نیاز ندارم
نه لذت ، نه جاه و نه قدرت!
من تو را می خواهم ،
فقط تو را!
وقتی خدا مطمئن شد که شما واقعا به او نیازمند هستید و نه هیچ چیز دیگر، خودش را برای شما آشکار خواهد کرد.
خداوند را به هر شکلی که می خواهید تصور کنید.او بی شکل است، اما در چشم دوستدارانش اشکال مختلف به خود می گیرد و بارها  بارها  به جلوه های گوناگون در زمین دیده می شود.
او را با هر نامی که برای شما دلنشین است ، بخوانید.او بی نام است . هر چند که قدیسان ، او را با اسامی بسیار می نامند . با اسامی و اشکال گوناگون آن یگانه کلنجار نروید.
خود را با نام وشکلی که برایتان جذاب است پیوند دهید و بگذارید دیگران نیز با آنکه برایشان جذابیت دارد پیوند بر قرار کنند، چرا که تمامی اشکال و نام ها سر انجام به سوی او رهنمون می شوند؛کسی که ورای تمامی اشکال است و خود شکلی ندارد .
خداوند در با گاوا دگیتا فرموده :
«در هر راهی که مردم به سوی من گام بر می دارند، من در همان راه به پیشوازشان می روم، زیرا تمامی راه ها راه من است ، بی تردد از آن من است!»
تا سرای او ...
.
برای یکبار هم که شده غرورتون رو بگذارید کنار  و با خدای مهربون خودتون ارتباط برقرار کنید...
امتحانش رایگان وبی ضرر است.....
 
 

 

 

 

دریافت کد این برنامه