|
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : یک عاشق
نام:محمدرضاتورجی زاده تولد : ۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ علی تورجی (برادر شهید) :
شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 17:31 :: نويسنده : یک عاشق
روزهای زیادی نگاهمان به غروب بود و از غروب گفتیم .
از همان غروب دلگیر و دلخواه شلمچه ...
از همانجا که سالها قبل مردانش کاری کردند
که همیشه تاریخ در خاطره ها می ماند .
و تاریخ محال است غروب شلمچه و نجواهایی که با آن شده است را
فراموش کند .
و مگر می توان فراموش کرد که شلمچه کجاست ؟؟؟
از شلمچه بسیار گفتیم و شنیدیم اما
شلمچه را فقط خدا می شناسد،
شلمچه تعبیر "انّی اعلم ما لا تعلمون " است
قدر آنرا رسول الله می داند،مظلوميتشش را علي (ع) ميداند و فاطمه (س)
جای تک تک شهدا را اباعبد الله میداند و از قتلگاههای شلمچه زینب آگاه
است.
شلمچه برای شهیدان مانند مادر است.
اینجا کربلاست ..اینجا قدمگاه فاطمه (س) است..
می بینی شلمچه دل ما را به کجا پیوند داده ای !!!
شلمچه و دلتنگی برای رسیدن به مرزهای کربلا ...
آنقدر گفتیم که آرزو می کنیم که ما هم از یاران آخرالزمانی
حسین (ع) باشیم و یاران
آخرالزمانی حسین (ع) جایی ندارند جز خیمگاه سبز مولایشان مهدی
(عج) ..
خوب که فکر کنیم می بینیم حتی غروب شلمچه هم محو جمال همان یار
دلربا شده .
خورشید شلمچه از شرم جلوه خورشید حقیقی عالم دیگر جلوه ندارد
سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:, :: 15:47 :: نويسنده : یک عاشق
مادرم شبنم گلبرگ حيات
پدرم عطر گل ياس بقاست
مادرم وسعت دريای گذشت
پدرم ساحل زيبای لقاست
مادرم آئينه حجب و حيا
پدرم جلوه ايمان و رضاست
مادرم سنگ صبور دل ما
پدرم در همه حال کارگشاست
مادرم شهر اميداست و هنر
پدرم حاکم پيمان و وفاست
مادرم باغ خزان ديده دهر
پدرم برسرما مرغ هماست
مادرم موی سپيد کرده زحزن
پدرم نقش همه خاطره هاست
مادرم کوه وقار است و کمال
پدرم چشمه جوشان عطاست
پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 22:23 :: نويسنده : یک عاشق
آقا جان یابن الحسن، این روزها در این حیرتکده وانفسا (دنیا) حفظ ایمان و اعتقادات و ارزش ها خیلی مشکل شده ، طوری که خیلی وقت ها می بینم که در مقابل خیلی چیز ها کم آوردم و.....
اقا جان ، خیلی دلم می خواست که چشمان نا لایقم به جمال تو منور بشه اما می دانم که نمی شود مگر اینکه شما منو ببخشی...
آخه چشمی که به گناه آلوده شده و خواسته های نفس لبیک گفته، به چیز های که نفس از او خواسته نگاه کرده کجا لیاقت داره که رخ رضای شما رو ببینه.
آخه زبانی که به انواع گناه آلوده شده و از فرط گناه لال شده،کجا لیاقت دارد که با توی مهربان هم کلام شود .
اخه گوش هایی که هر روز با گناه دم ساز شده ودیگر حرام و حلال نمی داند کجا لیاقت دارد....
آقا جان من نو مسافری هستم که قصد سفر کرده ام و می خواهم به کاروان عشاق تو بپیوندم ، اما هنوز در بیابان بر هوت و خار و خاشاک گناهان سر گر دانم هنوز نتوانستم از این بیابان خلاص شوم و مسیر جاده را پیدا کنم.
آقا جان ! فراز و نشیب ها و گردنه های صعب العبوری توی مسیر دارم می خواهم مرا یاری کنی که غیر از یاد و نام شما به چیز دیگری فکر نمی کنم .
پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 17:15 :: نويسنده : یک عاشق
سلام خدمت بینندگان محترم.به نظرشما رهبرعزیزمون سال1391 روچی نام گذاری می کنند؟
سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : یک عاشق
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند دست خطی که تو راعاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست بخند صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست بخند راستی آنچه که یادت دادیم پرزدن نیست که درجاست بخند آدمک نغمه آغاز نخوان به خدا آخر دنیاست بخند....
آدمک میگویم که بخند اما من ...
دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 21:40 :: نويسنده : یک عاشق
عشقبازی کار هر پروانه نیست
کار هردلداده و دیوانه نیست باید از بلبل بپرسی کار دل تا بدانی عالم اسرار دل یاد دارم مرشدم گفت اینچنین درس اول پاک بودن هست همین پاک بودن پایه دل دادن است گر ندانی عاقبت افتادن است چونکه پروانه دلش را پاک کرد آتش شمع جسم وجانش خاک کرد پس مشو مغرور بر حمد وثنا چونکه شیطان هم چنین شد بر فنا او ندارد بر نماز تو نیاز او دلی خواهد پر از سوز و گداز او دلی خواهد برای بودنش سینه ای خواهد پی بگشودنش او دلی خواهد به دوراز هر هوس او دلی خواهد برون از هر قفس اودلی خواهد که همچون آب پاک عاشقی خواهد چو بلبل سینه چاک عشق بازی کار هر بی مایه نیست همچو عشق و معرفت سرمایه نیست هر کسی دارد چنین نقد وبها در طریق دل رود تا انتها رابط پروانه و شمع آتش است آتشی سوزنده و بس دلکش است چون او نزد استادش رسید غیر درس معرفت چیزی ندید
دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, :: 20:50 :: نويسنده : یک عاشق
ملا نصرا لدین در خیابان پی چیزی می گشت.
کسی از او پرسید:دنبال چه می گردی؟
ملا گفت:کلید هایم را گم کرده ام.
آن شخص پرسید:آنها را کجا گم کرده ای ؟
و ملا پاسخ داد:آنها در خانه گم کرده ام .
رهگذر با حیرت گفت : پس چطور اینجا دنبال آنها می گردی؟
ملا گفت : چون داخل خانه تاریک است و این بیرون خیلی روشن!
ما نیز خودمان را در بیرون می جوییم ، اما تا زمانی که به درون ننگریم قادر نیستیم خود را بیابیم ، مگر آن که به سوی درون ، یعنی هما ن مکان تاریک رو کنیم.
بیایید در سکوت بیایید در سکوت دعا کنیم ،مراقبه کنیم،نام های الهی را تکرار نماییم ،
به اندیشه های معنوی بپردازیمو در گفت گویی عاشقانه و صمیمانه با خدا غرق شویم.
دعا کار پیچیده ای نیست ، بلکه بسیار ساده است؛به سادگی صحبت کردن با یک دوست!
فرض کنیددوستی را دیدهاید ، برای شما بسیار طبیعی ست که بلند پ روازی و آرزوی ها ، نقشه ها ، برنامه ها، ضعف ها و ناکامی هایتان را با او در میان بگذارید و بخواهید که یاری تان کند. با خدا نیز به همین گونه رفتار کنید.
خدا یگانه دوست حقیقی و جاودانه ی ماست؛ سر آمد همه ی دوستان!
او همیشه در دسترس ماست مجبور نیستیم برای برقراری ارتباط با او به مکانی ویژه برویم؛زیرا خدا همه جا هست.
همه ی آنچه باید انجام دهیم این است:
چشمانمان را ببندیم ، از پیرامون خود جدا شویم ، قلبمان را بگشاییم ، او را بخوانیم و آنگاه او در برابر ما خواهد بود.در آغاز ، قادر نیستیماو ر ببینیم، اما باید مطمئن باشیم که او ما را می بینید.همان گونه که در ابتدا نمی توانیم ندایش را بشنویم ، اما باید مطمئن باشیم که او صدای ما را می شنود .سر انجام روزی فراخواهد رسید که ما نیز او را ببینیم و ندایش را بشنویم.
خدایا !
به تو محتاجم.
به هیچ چیز دیگری نیاز ندارم
نه لذت ، نه جاه و نه قدرت!
من تو را می خواهم ،
فقط تو را!
وقتی خدا مطمئن شد که شما واقعا به او نیازمند هستید و نه هیچ چیز دیگر، خودش را برای شما آشکار خواهد کرد.
خداوند را به هر شکلی که می خواهید تصور کنید.او بی شکل است، اما در چشم دوستدارانش اشکال مختلف به خود می گیرد و بارها بارها به جلوه های گوناگون در زمین دیده می شود.
او را با هر نامی که برای شما دلنشین است ، بخوانید.او بی نام است . هر چند که قدیسان ، او را با اسامی بسیار می نامند . با اسامی و اشکال گوناگون آن یگانه کلنجار نروید.
خود را با نام وشکلی که برایتان جذاب است پیوند دهید و بگذارید دیگران نیز با آنکه برایشان جذابیت دارد پیوند بر قرار کنند، چرا که تمامی اشکال و نام ها سر انجام به سوی او رهنمون می شوند؛کسی که ورای تمامی اشکال است و خود شکلی ندارد .
خداوند در با گاوا دگیتا فرموده :
«در هر راهی که مردم به سوی من گام بر می دارند، من در همان راه به پیشوازشان می روم، زیرا تمامی راه ها راه من است ، بی تردد از آن من است!»
تا سرای او ...
.
برای یکبار هم که شده غرورتون رو بگذارید کنار و با خدای مهربون خودتون ارتباط برقرار کنید...
امتحانش رایگان وبی ضرر است.....
ملا نصرا لدین در خیابان پی چیزی می گشت.
کسی از او پرسید:دنبال چه می گردی؟
ملا گفت:کلید هایم را گم کرده ام.
آن شخص پرسید:آنها را کجا گم کرده ای ؟
و ملا پاسخ داد:آنها در خانه گم کرده ام .
رهگذر با حیرت گفت : پس چطور اینجا دنبال آنها می گردی؟
ملا گفت : چون داخل خانه تاریک است و این بیرون خیلی روشن!
ما نیز خودمان را در بیرون می جوییم ، اما تا زمانی که به درون ننگریم قادر نیستیم خود را بیابیم ، مگر آن که به سوی درون ، یعنی هما ن مکان تاریک رو کنیم.
بیایید در سکوت بیایید در سکوت دعا کنیم ،مراقبه کنیم،نام های الهی را تکرار نماییم ،
به اندیشه های معنوی بپردازیمو در گفت گویی عاشقانه و صمیمانه با خدا غرق شویم.
دعا کار پیچیده ای نیست ، بلکه بسیار ساده است؛به سادگی صحبت کردن با یک دوست!
فرض کنیددوستی را دیدهاید ، برای شما بسیار طبیعی ست که بلند پ روازی و آرزوی ها ، نقشه ها ، برنامه ها، ضعف ها و ناکامی هایتان را با او در میان بگذارید و بخواهید که یاری تان کند. با خدا نیز به همین گونه رفتار کنید.
خدا یگانه دوست حقیقی و جاودانه ی ماست؛ سر آمد همه ی دوستان!
او همیشه در دسترس ماست مجبور نیستیم برای برقراری ارتباط با او به مکانی ویژه برویم؛زیرا خدا همه جا هست.
همه ی آنچه باید انجام دهیم این است:
چشمانمان را ببندیم ، از پیرامون خود جدا شویم ، قلبمان را بگشاییم ، او را بخوانیم و آنگاه او در برابر ما خواهد بود.در آغاز ، قادر نیستیماو ر ببینیم، اما باید مطمئن باشیم که او ما را می بینید.همان گونه که در ابتدا نمی توانیم ندایش را بشنویم ، اما باید مطمئن باشیم که او صدای ما را می شنود .سر انجام روزی فراخواهد رسید که ما نیز او را ببینیم و ندایش را بشنویم.
با چشمانی اشکبار به او بگویید:
خدایا !
به تو محتاجم.
به هیچ چیز دیگری نیاز ندارم
نه لذت ، نه جاه و نه قدرت!
من تو را می خواهم ،
فقط تو را!
وقتی خدا مطمئن شد که شما واقعا به او نیازمند هستید و نه هیچ چیز دیگر، خودش را برای شما آشکار خواهد کرد.
خداوند را به هر شکلی که می خواهید تصور کنید.او بی شکل است، اما در چشم دوستدارانش اشکال مختلف به خود می گیرد و بارها بارها به جلوه های گوناگون در زمین دیده می شود.
او را با هر نامی که برای شما دلنشین است ، بخوانید.او بی نام است . هر چند که قدیسان ، او را با اسامی بسیار می نامند . با اسامی و اشکال گوناگون آن یگانه کلنجار نروید.
خود را با نام وشکلی که برایتان جذاب است پیوند دهید و بگذارید دیگران نیز با آنکه برایشان جذابیت دارد پیوند بر قرار کنند، چرا که تمامی اشکال و نام ها سر انجام به سوی او رهنمون می شوند؛کسی که ورای تمامی اشکال است و خود شکلی ندارد .
خداوند در با گاوا دگیتا فرموده :
«در هر راهی که مردم به سوی من گام بر می دارند، من در همان راه به پیشوازشان می روم، زیرا تمامی راه ها راه من است ، بی تردد از آن من است!»
تا سرای او ...
.
برای یکبار هم که شده غرورتون رو بگذارید کنار و با خدای مهربون خودتون ارتباط برقرار کنید...
امتحانش رایگان وبی ضرر است.....
دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, :: 10:48 :: نويسنده : یک عاشق
ای آب از دست تو گله دارم.ای آب زلال.ای آب فرات اگر آن نامردان به حسین آب ندادندتو که می توانستی جاری شوی وخود را به گلوی حسین برسانی.مگر گلوی کوچک علی اصغر باچندقطره ی تو سیراب می شد. مگراسماعیل بامقداری بی تابی که کردتوچشمه ای جوشان نشدی وجاری نشدی وخود را به گلوی اسماعیل رساندی چه می شد جاری شوی وخود را به گلوی جگر گوشه ی حسین برسانی. هاجردر بین صفا ومروه حیران وسرگردان رفت وآمد کرد وبادلی سوخته چشمه ای جوشان یافت وآب زمزم را به گلوی بچه اش رساند.پس ای آب در کربلانیز می توانستی باگریه ی بچه های حسین (ع) بین خیمه ها جاری شوی وبچه هارا سیراب کنی. مگرتو کمتر از آن مشکی بودی که همراه قمر بنی هاشم رفت تا آبی برای یاران حسین بیاورد چه می شد از مشک آن یار باوفا جاری شوی و خود را به خیمه گاه برسانی گلوله علی اضغر تحمل تیر حرمله را داشت یا قطراتی از وجود تو را؟خودت انصاف بده کدام یک؟... ای آب زمانی که می خواستی موسی رابه فرمان اللهی نجات دهی و فرعون را نابود کنی با چه شدتی زمین را شکافتی واز آن بیرون آمدی وبه رودی خروشان تبدیل شدی و موسی ویارانش را نجات دادی چه می شدزمین کربلا را بشکافی ورودی شوی ودشمنان امام حسین(ع) را ببلعی و نابود سازی. ای آب یادت هست که دریایی شدی وکشتی نوح را بر روی خود سوار ساختی و نوح را از دشمنان او جدا کردی چه می شد که در نینوا نیز دریایی شوی وبچه های حسین را سیراب ودشمنان او را غرق در آب کنی. به قول شهریار: دریا بود وگلی از تشنگی بیداد می کرد. ولی باشد ما این رنج وغم را تحمل می کنیم وخونین بالان عاشق نیز با جرعه ای از عشق خداوند متعال سیراب شدند و خرمن وجودشان خاکستری شد تا هدایتگر ما با شند آری... جاء الحق وزهق الباطل .ان الباطل کان زهوقا.
یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, :: 18:53 :: نويسنده : یک عاشق
اینجا کربلاست.تاریخ را برای گفتن از کربلا ورق می زنم.وجه تسمیه ی کربلا شاید بتواند بهانه ی خوبی برای توصیف کردن این سرزمین خدایی باشد. از مدیر کاروان که می پرسم می گوید:"اینجا را کورب ایلو گفته اند.یعنی پرستشگاه خدا." آری یعنی خدا هم زائر حسین(ع) است. اینجا همان جایی است که علی (ع) پای بر این سرزمین خدایی نهاد.وضو گرفت ونماز خواند.آنگاه خاک آن را بویید وگفت:"این سرزمین را حادثه ای سخت در پیش است.در اینجا خیمه می زنندوخونشان بر زمین می ریز.مردان وکشتگانی داردکه به هیچ حساب به حنت الله راه پیدا می کنند." حسین جان!من از سرزمینی آمده ام وهمشهری مردمی هستم که راه رفتن و ایستادن را با ذکر نام پدرت.علی(ع) یاد می گیرند. باشیری بزرگ می شوندکه اشک عزای تورا به همراه دارد و وقتی بزرگتر می شوند این را می فهمندکه داغ عاشوراچقدر برایشان سنگین است. حسین جان!من از خیابانی به این خیابان آمده ام که سالهاست بروبچه های محله هایش چه باصورتی عرق کرده در تابستان وچه در یخبندانی زمستان در عزای تو وعزیزانت قدم پشت قدم برداشته اندوبا بالهایی که روی آن امید رسیدن به این خیابان را حمل می کنند جا مانده اندومنتظرند...منتظر اینکه این بار رابا دست شفاعتت از روی بالهایشان برداری. اما حالا من اینجایم.در این خیابان واینجاکربلاست...می خواهم به نیابت ازهمه ی کسانی که قلبهایشان سرزمین من است.سلام بدهم ولی نمی دانم چه کنم... مانده ام به کدام یک سلام کنم.به ستاره ی روی حسین(ع) یا ماه بنی هاشم.عباس(ع)... السلام علیک یا صاحب الدمعه الساکبه.یا صاحب المصیبه الراقبه... السلام علیک یاحجته الله.یاصفی الله.یاعزالسلام... السلام علیک یا قتیل العبراه.یا عبره کل مومن...
|