|
دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, :: 10:48 :: نويسنده : یک عاشق
ای آب از دست تو گله دارم.ای آب زلال.ای آب فرات اگر آن نامردان به حسین آب ندادندتو که می توانستی جاری شوی وخود را به گلوی حسین برسانی.مگر گلوی کوچک علی اصغر باچندقطره ی تو سیراب می شد. مگراسماعیل بامقداری بی تابی که کردتوچشمه ای جوشان نشدی وجاری نشدی وخود را به گلوی اسماعیل رساندی چه می شد جاری شوی وخود را به گلوی جگر گوشه ی حسین برسانی. هاجردر بین صفا ومروه حیران وسرگردان رفت وآمد کرد وبادلی سوخته چشمه ای جوشان یافت وآب زمزم را به گلوی بچه اش رساند.پس ای آب در کربلانیز می توانستی باگریه ی بچه های حسین (ع) بین خیمه ها جاری شوی وبچه هارا سیراب کنی. مگرتو کمتر از آن مشکی بودی که همراه قمر بنی هاشم رفت تا آبی برای یاران حسین بیاورد چه می شد از مشک آن یار باوفا جاری شوی و خود را به خیمه گاه برسانی گلوله علی اضغر تحمل تیر حرمله را داشت یا قطراتی از وجود تو را؟خودت انصاف بده کدام یک؟... ای آب زمانی که می خواستی موسی رابه فرمان اللهی نجات دهی و فرعون را نابود کنی با چه شدتی زمین را شکافتی واز آن بیرون آمدی وبه رودی خروشان تبدیل شدی و موسی ویارانش را نجات دادی چه می شدزمین کربلا را بشکافی ورودی شوی ودشمنان امام حسین(ع) را ببلعی و نابود سازی. ای آب یادت هست که دریایی شدی وکشتی نوح را بر روی خود سوار ساختی و نوح را از دشمنان او جدا کردی چه می شد که در نینوا نیز دریایی شوی وبچه های حسین را سیراب ودشمنان او را غرق در آب کنی. به قول شهریار: دریا بود وگلی از تشنگی بیداد می کرد. ولی باشد ما این رنج وغم را تحمل می کنیم وخونین بالان عاشق نیز با جرعه ای از عشق خداوند متعال سیراب شدند و خرمن وجودشان خاکستری شد تا هدایتگر ما با شند آری... جاء الحق وزهق الباطل .ان الباطل کان زهوقا.
یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, :: 18:53 :: نويسنده : یک عاشق
اینجا کربلاست.تاریخ را برای گفتن از کربلا ورق می زنم.وجه تسمیه ی کربلا شاید بتواند بهانه ی خوبی برای توصیف کردن این سرزمین خدایی باشد. از مدیر کاروان که می پرسم می گوید:"اینجا را کورب ایلو گفته اند.یعنی پرستشگاه خدا." آری یعنی خدا هم زائر حسین(ع) است. اینجا همان جایی است که علی (ع) پای بر این سرزمین خدایی نهاد.وضو گرفت ونماز خواند.آنگاه خاک آن را بویید وگفت:"این سرزمین را حادثه ای سخت در پیش است.در اینجا خیمه می زنندوخونشان بر زمین می ریز.مردان وکشتگانی داردکه به هیچ حساب به حنت الله راه پیدا می کنند." حسین جان!من از سرزمینی آمده ام وهمشهری مردمی هستم که راه رفتن و ایستادن را با ذکر نام پدرت.علی(ع) یاد می گیرند. باشیری بزرگ می شوندکه اشک عزای تورا به همراه دارد و وقتی بزرگتر می شوند این را می فهمندکه داغ عاشوراچقدر برایشان سنگین است. حسین جان!من از خیابانی به این خیابان آمده ام که سالهاست بروبچه های محله هایش چه باصورتی عرق کرده در تابستان وچه در یخبندانی زمستان در عزای تو وعزیزانت قدم پشت قدم برداشته اندوبا بالهایی که روی آن امید رسیدن به این خیابان را حمل می کنند جا مانده اندومنتظرند...منتظر اینکه این بار رابا دست شفاعتت از روی بالهایشان برداری. اما حالا من اینجایم.در این خیابان واینجاکربلاست...می خواهم به نیابت ازهمه ی کسانی که قلبهایشان سرزمین من است.سلام بدهم ولی نمی دانم چه کنم... مانده ام به کدام یک سلام کنم.به ستاره ی روی حسین(ع) یا ماه بنی هاشم.عباس(ع)... السلام علیک یا صاحب الدمعه الساکبه.یا صاحب المصیبه الراقبه... السلام علیک یاحجته الله.یاصفی الله.یاعزالسلام... السلام علیک یا قتیل العبراه.یا عبره کل مومن...
|